خاطرات یک بانک نورد

از جمله انسانهایی که به سادگی رستگار می شوند و اصرار کوبنده شان قالبا بی سرانجام می ماند می توان به کسانی اشاره کرد که در هنگام برخورد با مشکلات بانکی عمیقا مایل هستند با مدیر عامل بانک مذکور صحبت کنند ! و اصرار عجیبی در اثبات این مطلب دارند که با فلان فرد دوستی دارند و از قضای روزگار فلاکتبار آقای فلانی همین امروز صبح سلام مخصوص رساند، و پس از مدتی مجادله در هنگام رویارویی با رییس محترم یا محترمه شعبه اظهار می دارند که می خواستند حساب پس انداز باز کنند ! و نوبت آنها گذشته و در بانک حضور نداشته اند حال که آشنای فلانکی هستندو بسالکی سلام رسانده نمی شود دوباره از نو ده دقیقه در صف نماند ؟
رییس محترم یا همان محترمه بانک نیز با جدیت چند دقیقه ای را وقت صرف کرده تا جلوی حضار که فی الواقع نه برای خود نمایی که جهت انسان دوستی به فرد مذکور (مذکوره نیز چندان دور از ذهن نمی باشد) ثابت نماید که حقوق بقیه شهروندان نیز محترم است و باید به آن احترام گذاشت و سپس به پشت میز ریاست خود می رود تا ادامه مکالمه تلفنی خود را با چیچی جان یا چیچی خان ادامه دهد
او هم که کلا اعتقادی به نتیجه اخلاقی نداشت ،با تکیه به فلانی و بسالی به زندگی خود ادامه می دهد
.
.
(بر اساس خاطرات یک بانک نورد)
|
ارسال